مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی


مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی / به زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردی

قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی / جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی

بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی / سگم خواندی و خشنودم جزاک الله کرم کردی

چه لطفست این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت /  چه حرفست این که آوردی مگر سهوالقلم کردی

عنایت با من اولیتر که تأدیب جفا دیدم / گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی

غنیمت دان اگر روزی به شادی در رسی ای دل /  پس از چندین تحمل‌ها که زیر بار غم کردی

شب غم‌های سعدی را مگر هنگام روز آمد / که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی
 
شاعر : سعدی شیرازی